بخشی از صحبت های استاد لوریس چکناواریان در ستایش دیوانگی؛
«هر کس باید دیوونه بشه ، که به جایی برسه
آدم نرمال به جایی نمیرسه ، دیوانه باید باشی ، دیوانگی مهمه در زندگی
و اگه وقتی دیوونه نشی ، هیچ چیزی خلق نمیشه بدون دیوونه شدن
اونوقت ما همش حس میکنیم ما تو این جمعی ، اجتماع که هستیم
همیشه خوشمون میاد که احساساتمونو خیلی نگه داریم ، خودمونو عاقل نشون بدیم ، خودمونو مرتب نشون بدیم
نه بابا ... ول کن
الآن قرن بیست و یکه ، دیوونه ای دیوونه بمون ، عاقلی عاقل بمون
همه جای خود ، ولی
خوش به حال آدمای دیوونه
آدم عاقل لذت نمیبره از زندگی ، دیوونه خوبه
شما دیوونه هستی؟»
«به افتخار آدم های دیوانه ، یاغی ها ، پردردسرها ، وصلههای ناجور… اونهایی که جور دیگهای میبینن؛ از قاعده و اصول خوششون نمیاد … میتونی ازشون نقل قول کنی ، باهاشون مخالفت کنی ، تصدیق یا تقبیحشون کنی ، اما تنها کاری که نمیتونی با اونها بکنی نادیده گرفتنه ، چون اونها با خودشون تغییر میارن… اونها هستن که بشر رو به پیش میبرن ، و گرچه شاید بعضیها اونها رو دیوانه تصور کنن ، ولی ما اونها رو نابغه میدونیم. چون کسی که اینقدر دیوانه است که فکر میکنه میتونه دنیا رو عوض کنه ، دقیقا همون کسیه که این کار رو میکنه».
وقتی به این حرف استیو جابز دقت کنی ، میبینی که دیوانه بودن به این معنی نیست که فقط خارج از چارچوب فکر کنی ، بلکه یعنی اساساً چارچوب فکری آدم های عادی رو تو بسازی.
اساساً موفقیت یک امر کاملاً طبیعی نیست و غیرعادی و نامعموله ، چرا که آدمهای عادی که سخت کار میکنن خیلی به ندرت به موفقیت میرسن. آدم عادی سخت کار میکنه که بتونه خرجش رو در بیاره. آدم عادی پول و وقت زیادی صرف مدرکی میکنه که به ندرت ازش استفاده ای میشه. آدم عادی وام با بهره زیاد میگیره تا زندگی اش رو سروسامان بده. آدم عادی مثل باقی آدم های عادی یه ماشین ساده و فله ای میخره و تو یه خونه ساده و فله ای زندگی میکنه و خودش رو اسیر حرف و نظر آدم هایی میکنه که حتی ازشون خوشش هم نمیاد. در دنیایی که عاشق راحتی و رفاه شده ، متوسط بودن کار معقولیه. اما دیوانه بودن ، یه چیز دیگست ...
[برو به فرم ارسال نظر]